اعتراف تلخ

*خدایا من از نادانى خود نزد تو پوزش طلبم و از کار زشت خود بخشایش خواهم پس به لطف خویش مرا در پناه رحمت خود گیر *

اعتراف تلخ

*خدایا من از نادانى خود نزد تو پوزش طلبم و از کار زشت خود بخشایش خواهم پس به لطف خویش مرا در پناه رحمت خود گیر *

پروردگارا... 

کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم را رو
به حقیقت بگشایم ....
خدایا ...
یاریم کن که مرغ خسته دلم راکه دیری است دراین قفس زندانی
است، درآسمان آبی عشق تو پرواز دهم ......
خدایا ....
پروردگارا...یاریم کن که شوق پروازراهمیشه درخود زنده نگه دارم .....
خدایا ....
توخود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن
و رها شدن درگرداب فراموشی وسر درگمی است...

پس توای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم
تابتوانم روز به روز به تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر
شوم ...........
خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه
آنچه باشم که تومی خواهی ...

خدایا به من رحم کن

 خسته ام  و تنها  

 رحم کن به دست های لرزانم به چشمان خیسم  

به اشک هایی که جز تو هیچ کس بر گونه هایم ندیده    

به بغض فرو خورده ام  رحم کن  

 می دانم که گهگاهی از تو دور می شوم و غافل می شوم از حضورت از نگاهت    

بر من ببخش سستی ایمانم را 

فراموشی عهد و پیمانم را 

همسفرم باش   

مسافری بی پناهم  

با کوله باری از گناه  

 خدایا به من رحم کن ...

دلشوره های من

دوره کاردانی دوره عجیبی بود از دست خودم خسته شده بودم انگار یه جورایی خدا دستش رو به سمتم دراز کرده بود منتظر بود بگیرمش من داشتم تغییر میکردم همه چیزم داشت تغییر می کرد بهش نزدیکتر شده بودم  نماز می خوندم حتی حجابم رو هم کامل کردم من الان دانشجوی کارشناسی هستم  از آذر 88 عملا این کار رو ترک کردم اما تو این مدت گاهی اوقات پام می لغزه از عهد و پیمان هایی که با خودم و خدا بستم دور میشم این جور وقت ها خیلی کلافه میشم  با اینکه عملا دیگه کاری انجام نمیدم هنوز نتونستم از رویاهای تحریک امیزی که بهشون از دوران راهنمایی اعتیاد پیدا کردم رها بشم این من رو خیلی اذیت میکنه ارامشی عجیبی با مرور این رویاها سراغم میاد می دونم  به عذاب وجدانی که بعدش سراغم میاد نمی ارزه ولی هنوز نتونستم از دستشون رها بشم استرس زیادی دارم اینکه دیگران بفهمن  اینکه اگر ازدواج کنم همسرم متوجه بشه حتی گاهی اوقات فکر می کنم چون از نه سالگی این کار رو شروع کردم شاید شکل ظاهری بدنم تغییر کرده باشه همسر آینده ام این رو متوجه بشه  یا اینکه بعد از ازدواج نتونم وظایف زناشوییم رو مثل بقیه دخترهای دیگه انجام بدم این فکرها داره دیوونم میکنه ...

داستان من

از نه سالگی شروع کردم یادم نمیاد چرا یا چطور وقتی به خودم اومدم 25 سالم شده بود یعنی یک سال پیش تا دبیرستان اصلا نمی دونستم چیکار میکنم بعد دیگه نتونستم ترکش کتم  توی این مدت خیلی چیزها رو از دست دادم  یکیش درسمه .من خیلی باهوش و با استعداد بودم ولی تمرکز نداشتم سه سال پشت کنکور موندم همه فکر می کردن توی اتاقم در حال درس خوندنم ولی من...

دلم برای بابا و مامانم میسوزه احساس گناه میکنم من به اعتمادشون به هزینه هایی که برام می کردن خیانت کردم  اون موقع به تنها چیزی که فکر نمیکردم درس بود مثل یه ادم مسخ شده بودم بهترین سال های زندگیم رو از دست دادم  اونها همیشه یه علامت سوال بزرگ توی ذهنشون دارن که چرا دختر شاگرد اولشون هیچ وقت مجاز به انتخاب رشته نشد.

از دست خودم خسته شده بودم سال اخر کنکور تصمیم گرفتم خودکشی کنم ولی اولین معجزه زندگیم اتفاق افتاد به خاطر معدل بالای دیپلمم تونستم بدون کنکور وارد دوره کاردانی بشم.......

شرمنده ام

 خدایا شرمنده ام

باز دیشب زیر قولم زدم . دوباره توبه ام رو شکستم . آخرین بار ماه رمضون بود یادت هست می دونم از دستم خسته شدی خودم که بریدم یاد اشک هایی می افتم که سر سجاده ریختم یاد حرفهایی که زدم قولهایی که دادم به خودم به تو . خدایا شرمنده ام.......